یک دیالوگ کوتاه اما قشنگ..
در تمام لحظه هایم تکرار میشوی اما تکراری نمیشوی.... من: نیلسون برو بازی کن مامانی چرا اینجایی؟؟ نیلسون:( یه ٣٠ ثانیه میره و برمیگرده ) نمیخوام .بیا باهم بازی کنیم من: عزیزم من کار دارم حالا برو بعد منم میام .یادته بچه ها تو اتاق خودشون با اسباب بازیهاشون بازی میکردن ؟؟ نیلسون: .................... نیلسون : مامانی جون ،برو یه بچه بخر ،اسمشو بذاریم آرتین، بیاد با من بازی کنه .( اسمشم واسش انتخاب کرده) من: از کجا بیارم عزیزم ؟ بعد بازی کجا بره؟ چی بخوره ؟ نیلسون: از فروشگاه ،ولی کوچولو باشه مثل دانیل( پسر یکی از دوستام) بعد جوراب کوچولوهای منو بده بهش با کفش کوچولوهام که وا...
نویسنده :
مامان فریبا
11:44